معنی تهیه و آماده کردن

حل جدول

تهیه و آماده کردن

تعبیه


آماده کردن

آمایش، تمهید

تمهید

آمایش


آماده

آراسته، حاضر، ساخته، مهیا، تهیه

مهیا، فراهم، حاضر، مجهز، تهیه، آراسته

لغت نامه دهخدا

آماده کردن

آماده کردن. [دَ / دِ ک َ دَ] (مص مرکب) اِعداد. احتشاد. برساختن. ساختن. مهیا کردن. اشراط. تیار، راست، بسامان کردن. پرداختن. ساختن و پرداختن. آمادن.


تهیه کردن

تهیه کردن. [ت َ هی ی َ / ی ِ ک َ دَ] (مص مرکب) تدارک کردن و اسباب کار و شغلی را آماده و فراهم نمودن. (ناظم الاطباء). رجوع به ماده ٔ قبل و تهیه شود.


آماده

آماده. [دَ / دِ] (ن مف / نف) حاضر. مستعد. مُعدّ. مهیا. مُشمر. عتید. (دهار). مُمهّد. موجود. ساخته.آراسته. بسیجیده. فراهم کرده. برساخته. حاضر. شکرده.سیجیده. (فرهنگ اسدی). بسغده. آسغده. سغده. (اوبهی). چیره. بسامان. ساخته و پرداخته. تیار:
خود تو آماده بدی برخاسته
جنگ او را خویشتن آراسته.
رودکی.
یکی بدسگال و یکی ساده دل
سپهبد بهر کار آماده دل.
فردوسی.
چون همی شد بخانه آماده
دید مردی بره براستاده.
عنصری.
حاجب گفت که همه قوم با وی [امیر محمدبن محمود] خواهند رفت و فرزندان بجمله آماده اند. (تاریخ بیهقی). چون این مکار غدار بباید ساخته و آماده باید بود. (کلیله و دمنه).
گفتم ای گوسفند کاه بخور
کز علفها همینت آماده ست
گفت جو، گفتمش ندارم، گفت
در کدیه خدای بگشاده ست (کذا).
انوری (از صحاح الفرس).
تو داری بدل گنج آماده را
تو کردی بلند آدمیزاده را.
امیرخسرو.
تکیه بر جای بزرگان نتوان زد بگزاف
مگراسباب بزرگی همه آماده کنی.
حافظ.
|| در اصطلاح بنایان، گچی روان تر از بوم.

فرهنگ فارسی هوشیار

آماده کردن

(مصدر) حاضر کردن مهیاکردن آمادن.


آماده

(اسم) حاضر مهیا مستعد، گچی روانتر از بوم، هنگام شروع مسابقه داور پس از ذکر (بجای خود) (آماده) گوید و سپس با شلیک تیر یا دمیدن در سوت مسابقه شروع میشود. گاه بجای آماده (حاضر) گویند. یا آماده بودن. مهیا بودن مستعد بودن.

واژه پیشنهادی

فارسی به ایتالیایی

ترکی به فارسی

آماده

آماده

معادل ابجد

تهیه و آماده کردن

751

پیشنهاد شما
جهت ثبت نظر و معنی پیشنهادی لطفا وارد حساب کاربری خود شوید. در صورتی که هنوز عضو جدول یاب نشده اید ثبت نام کنید.
اشتراک گذاری